- تازه شدن
- تجدید شدن تجدید یافتن، خرم گشتن شاد شدن، با رونق شدن با طراوت گشتن، جوان شدن جوان گشتن، بار دیگر پس از فراموشی بیاد آمدن بخاطر آمدن، حیات تازه یافتن زنده شدن، حادث شدن پدید گشتن
معنی تازه شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تر و تازه نازک تن -1 تنی تر و تازه و جوان بدنی لطیف و با طراوت، دارای بدنی تر و تازه
приручать
zähmen
приручати
oswajać
domesticar
addomesticare
domesticar
apprivoiser
temmen
ทำให้เชื่อง
menjinakkan
يهذّب
पालतू बनाना
evcilleştirmek
kufundisha
ব tame গঠন করা
پالتو بنانا
مشهور شدن، مایه عبرت گشتن
روانه شدن، رهسپار شدن
حیف شدن
یکدل شدن دل بر کاری نهادن یکدل شدن بر کاری قاطع بودن بر کاری
تخته شدن دکان. بسته شدن دکان تعطیل شدن آن. یا تخته شدن یاقوت. مسطح و هموار شدن یاقوت
ناگهان بغضب آمدن
عطش یافتن، مشتاق چیزی شدن
بر افروخته شدن بسبب قهر و غضب
بنده و فرمانبردار گشتن
تازه گردیدن
نو کردن، احیا کردن